کاش نمی رفتی...
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/30 - 22:35
دیدگاه
Majid

کاش نمی رفتی...

هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که روزه ی تنهاییمو بشکنمو تنهایی رو از زندگیم دک کنم...

یادم میاد روزی رو که به تنهایی قول دادم که باهاش باشم اونم گفت تا وقتی پیشمه که من بخوام ، بهش گفتم برای همیشه می خوامت اما حالا....

این من بودم که زدم زیر قولم و با زبون بی زبونی ازش خواستم که بره

روزی که تنهایی با ساکش از دنیام خارج شد تو وارد زندگیم شدی ، تو با اون دو تا چشم زلالت

تویی که یهویی وارد دنیام شدی و گفتی دوسم داری ، منه سادم باورت کردم....

از رفتن تنهایی ناراحت بودم اما این ناراحتی در مقابل خوشحالیم بخاطر وجود تو ،تو زندگیم چیزی نبود

روزها گذشت و تو دنیای کوچیکمو بیشتر به تسخیر خودت در اوردی

قدرت چشمات بیشتر از اون چیزی بود که مقابل عظمت و قدرتشون به زانو در نیام ...

زمانی نگذشت که دیوانه وار عاشقت شدم . شدی همه ی وجودم

بخاطر همیشه بودن پیشم، دعا می کردمو فکر می کردم جواب دعاهامو گرفتم...

به جدایی فکر نمی کردم چون حتی فکرشم داغونم می کرد

با هم بودیم ، خوش بودیم مگه نه؟........

دیگه تو روزای ابری و بارونی دلم نمی گرفت چون آسمون دلم با وجود تو آفتابی بود.

گذشت ، گذشت ، گذشت.......

نمی دونم چقدر از بودنت پیشم می گذشت ، روزارو نمی شمردم چون فکر می کردم تا همیشه باهامی اما......

اما یهو ستون زندگیم سست شد ، یهو سقف زندگیم ریخت ، ویرون شد

مثل یهویی اومدنت ، یهویی هم می خواستی بری و رفتی....

انقدر یهویی بود رفتنت که حتی وقت نکردم که التماست کنم که نری

کاش برای یه لحظه هم که شده بود به من فکر می کردی که چی میشم با رفتنت

پوچ شدم خالیه خالی....

یه مرده ی متحرک بودم ، یه مرده که فقط حرکت می کرد و البته روی زمین بود به جای بودن زیر خواروارها خاک

با رفتن تو ، تنهایی برگشت پیشم دیگه اونم تسکین دردم نبود

دیگه اونم نمی خواستم ، تو تنها کسی بودی که می خواستمت ، تنها کسی که می خواستم پیشم باشه

هر روز به امید برگشتنت چشم به در دوختم اما هرگز برنگشتیو من تنها رو با تنهایی تنها گذاشتیو رفتی

رفتی برای همیشه کاش نمی رفتی،
کاش .....

1392/05/30 - 22:35